دختری به نام سایرا

روزانه نوشت

دختری به نام سایرا

روزانه نوشت

سلام به همه ی عزیزان دلم 

  مرسی از اینکه همراهم بودیم و کنارم بودین - الهی خدا گره از کارتون باز کنه 

بعد گذاشتن این پست یک شب که اصلا حالم خوش نبود و کاظم خونه ی مامانش بود 


از طریق تلگرام همه ی گلگی هامو بهش کردم و مثل قبل نبودم که ملاحظه کنم بی ملاحظه گفتم ( تو دعوا من همیشه ملاحظه میکردم ولی اون نه دیگه منم زدم به اون درش )  خولاصه آنچه در دل داشتمو بهش بازگو کردم و حسابی ناراحت شد 


شبش هم اومد خونه حرف نزدیم و فرداش من چون جلسه داشتم مدرسه زودتر اومدم به کارام برسم و کلی با هم حرف زدیم گریه کردیم گله کردم و... 

یکم شرایط بهتر شد فقط دلامون خالی شد همین 


و همچنان من هر وقت یادم میاد باعث و بانی این ماجرارو نفرین میکنم و از خدا میخوام خیر رو ازش بگیره و به شر خودش گرفتارش کنه 

کاظم همچنان بیکاره 

البته حرف های من بی تاثیر هم نبود یک سری حرکت ها زد 


الان هم فعلا به شدت سرما خوردم و رو به موتم - از آویشن و ابلیمو عسل و سیر حبه و ..... تا داروی شیمیایی 

امروز خوب شد تعطیل شد ولی من اینقدر حالم بد بود که حذ نداشت 

فقط خوابیدم و نفهمیدم از حال و روزم 


هرچی هم میخواب خسته گیم بیشتر میشه - میدونی ته دلم آشوبه - خدایا تو کمک کن 

هرکسی که این متنو خوندی از ته دل ازت میخوام برا گشایش کارمون دعا کنی 

دست حق به همراهتون 

بازم ممنون که کنارمین 

نظرات 2 + ارسال نظر
یکی از اهالی شنبه 25 دی 1395 ساعت 11:11

چی بگم دختر خوب؟ من اینجور وقتا فقط بلدم سکوت کنم و از ته ته دلم دعا کنم خیلی خوب بلد نیستم دلداری بدم ولی واقعا از خدا میخوام زودتر دلت آروم بشه و زندگیت به آامش و خوشبختی بی نهایت برسه عزیزم

دعا کن فقط خواهر خوبم فقط دعا کن

فاطمه پنج‌شنبه 23 دی 1395 ساعت 23:37

ان شا الله همیشه خدا یار و یاورت باشه

انشالله برام دعا کن دوست خوبم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.