دختری به نام سایرا

روزانه نوشت

دختری به نام سایرا

روزانه نوشت

ممنونم عزیزانم


سلام به همه 

ممنونم از پیاماتون ولی اکثر دوستان جدیدا و دوستان قدیمی نیستن 

ولی شما دوستان جدید هم برام عزیزین و من عاشقانه دوستتون دارم 


والا من عید بدون کاظم به همراه خانوادم رفتم شیراز و خیلی خوش گذشت بهم 

الانم که فعلا حسابی درگیرم 

اولش که خاله پری اومده و من حسایب درد مند شدم - بخاری ها رو هم که کاظم خان جمعکردن خونه ما هم نسر خولاصه یخ زدیم خفن 


اینا به کنار قراره از اداره بیان بازدید و من حسابی درگیر مرتب سازی کارامم

این وسط کلاس زبان و شاگردمم هست که فعلابه فنا رفتم 


حالا تو این هاگیر واگیر درگیری حوصلمم سر رفته و اینا 


یعنی خل شدم اساسی


حالا اینا به کنار هنوز خونه ی ما کسی عید دیدنی نیومده و تازه از این به بعد میخوان بیان 

اصلا هم علاقه ای به جلوس گرفتن ندارم یکبار جلوس گرفتم از شدت خستگی کف پام میسوخت 


خوب فعلا این حرفارو داشته باشید تا بعد 

سعی میکنم تند تند بنویسیم چون انگیزه گرفتم


-----------------------------------------------------------

امشب رفتم وبلاگ دوستان قدیمی خودم چندتاشون مامان شده بودن مثل مریناز چند تادیگه نمینوشتن 

خولاصه دلم یهوووووووووووو گرفت چه دورانی داشتیم واقعا تو غم و شادی هم شریک بودیم 


بدترین صحنه ای که حالمو بد کرد و واقعا دلم گرفت این بود که دوست قدیمیم آرتیسون پیامشو خوندمکه مال چند سال پیش بود نوشته بود تو روحت که من رمزتو ندارم و این جمله اشکمئ در آورد که چقدر ازش دور شدم و دلتنگشم 


البته الان مامان شد ه و انشالله همیشه شاد باشه 


خولاصه امشب هم حالم خوب شد هم بد 


دیگه اگه هممون همت کنیم میشه دوباره نوشت


سلامی دوباره در سال 95


سلام به همه ی عزیزان خودم که معلوم نیست اینجا را میخوانند یا نه 

لطفا اگه اینجارو میخونید یک پیامی بگذارید بلکه ما دلگرم شویم