دختری به نام سایرا

روزانه نوشت

دختری به نام سایرا

روزانه نوشت

ظاهرا هی باید حرف بزنم

 سلام به همراهان ماه خودم 

امیدوارم که ایام به کامتون باشه  

 خوب اونشب من از طریق تلگرام کلی باهاش حرف زدم دیدم این بهترین فرصته چون ر و در رو آدم فرصت فکر کردن نداره ولی اینجوری با تامل فراوان میشه حرف زد ( اینم از مزایای فضاهای مجازی )


تمام حرفش این بود ک من نسبت به خانواده ام کم گذاشتم برا تو هم وقت کم گذاشتم ( همون جا سرمو کوبیدم تو کیبورد )

دیگه منم شروع کردم بهش گفتم از زمانی که بیاد دارم داری همه جوره به پدرت خدمت میکنی - در مورد مادرت هم که کاراشو میکنی - خریداشو میکنی - امید بهش میدی هیج جا تنهاش نذاشتی و .... مگه یک مادر چی میخواد از بچه اش - در مورد خواهرتم که هرجا خواسته بره سرکار رفتی تحقیق - خرید داشته باهاش رفتی (مثل موبایل و ..) خواستگار اومده رفتی تحقیقات دیگه مسایل عاطفی و احساسیش هم میمونه به پای همسر آینده اش - و اینکه الان که به لحاظ روحی بهم ریخته خودش باید خودشو جمع و جور کنه و نهایت بره دکتر - و به کاظم گفتم یادت باشه تو برادرشی نه همسرش 


و در پایان حرفام گفتم تو نسبت به دختری که آوردی تو خونه ات هم وظیفه داری 


قبلا وقتی بحث این حرفا میشد من سریع خوبی های کاظمو به یادش می آوردم و مثلا میگفتم من از تو راضیم که خیلی هم دلش نشکنه ولی واقعیت چیز دیگه بود - 


جدیدا بهش رک حرفمو میگم و واقعا اون شب از ته دل بهش گفتم خسته شدم لطفا مدیریت کن این قضیه رو تا دیر نشده 

کفتم خسته شدم از این همه تنهایی کشیدن چشام سیاه شد به در 

و دیگه حرفی از تشکر و ... نبود - الانم خواسته ای دارم بهش میگم و مثل قبل مراعاتشو نمیکنم 

و اوشب بهش علنا گفتم که درد اینه که من تو اولویت های زندگیت نیستم و واقعا هم نیستما - دقت که میکنم میبینم همش خانواده اش هستن 


حالا از اون روز رفتارش بهتر شده و فعلا نرفته خونه ی مامانش - خدایی اونجا کاری هم نیست پدر دراز کش بنده خدا چکار داره ؟

البته خیلی چیزها و خواسته های دیگه هم مونده ولی گاماس گاماس 


دیشب هم  در راستای تنها نبودن من گفت من اصبح برم خونه ی مامانش که اونم با خیال راحت به کارهاش برسه 

منم خوب کار دارم از طرفی هم مادرجونم حالش خوب نیست باید برم پیشش 


شانس من ساعت 5 هم اداره برامون جلسه گذاشته که باید برم - فکر کنم نشه برم خونه ی مامانش 

و اینکه من بعد این حرفا باید یادم باشه که پای خواسته هام واستم - اگه کوتاه بیام تمامه 

امیدوارم که موفق بشم 


---------------------------------------

برف نوشت : الهی قربونت برم ای برف مهربون که باعث شدی من شنبه تعطیل باشم و عشق و صفا - البته بیشترش به کزت پارتی گذشت ولی عالی بود - دیشب هم که دیر خوابیدم بعد یهو با صدای اذان بیدار شدم نمازمو خوندم و دیگه خوابم نبرد 

دیگه بلند شدم غذا برا خودمون و مادرجونم درست کردمSmiley from millan.net - ظرف ها رو شستم - یک مانتو هم داشتم با دست شستم - الانم یک چایی تازه دم برا خودم ریختم و رفت تو روحم خخخخخخخخخخخخخخخخ

فعلا هم منتظرم کاظم از خواب بیدار شه صبحانه بخوریم 


امیدوارم روزگارتون پر از شادی و نشاط باشه 

خدا نوشت : خدای مهربونم کیسه پول یادت نره 


نظرات 1 + ارسال نظر
یکی از اهالی سه‌شنبه 23 آذر 1395 ساعت 23:40 http://khorzeneh.blogfa.com/

سلام دختر گلم. خوشحالم که تونستی حرفاتو بزنی
خدمت به پدر و مادر عالیه ولی خب همسر هم به امیدی اومده تو زندگی مرد...تو هم سعی کن با زبان و سیاست همه چی رو پیش ببری اینکه میگم معنیش این نیست که از خواسته هات کوتاه بیای نه ولی خب دعوا و اعصاب خوردی هم فقط انرژیت رو میگیره گلم
امیدوارم هر روز اونقدر برف بیاد مدرسه ها تعطیل باشه وتو بگیری تا لنگ ظهر بخوابی

دقیقا موافقم با حرفات خانمی

واااااااااااای الهی آمین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.