دختری به نام سایرا

روزانه نوشت

دختری به نام سایرا

روزانه نوشت

آه خدایا ....

 

 

سلام به دوستان خوب خودم 


امسال بدترین تولد عمرم رو داشتم حالا دلیلشو میگم 

نمیدونم چرا حس میکنم آشتی حال منو میفهمه فقط 


اولش که روز تولدم خونه ی مادرشوهربودیم از صبح و البته صبحش رفتم منسا با کاظم 2تا پارچه مانتویی برداشتم که کاظم حساب کرد و یک تیشرت کاظم برداشت که من حساب کردم و کاظم یک پیراهن لی و 2 تاشرت هم خرید و اومدیم خونه 


بعدش دیگه من چون روزه هم بودم اومدیم خونه خوابیدم ولی کلا کاظم رو فرم نبود و عصبی بود 


تبریک هم بهم نگفت تولدمو و ازطرفی به اصرار من تو گروه خانوادگیمون تبریک گذاشت که باز نگن روابطشون خرابه و خولاصه یک گوش شباز بود 


هیچی شبشم رفتیم با دوستمون بیرون و پیتزا اونا برا م کیک گرفتن وکادو یک تیشرت خوشگل بهم هدیه دادن 


خولاصه این از این


و کلا کاظی عصبی بود کلا و مثل همیشه نبود 


امروز هم افطار خونه ی زنداییم دعوت بودیم و اونا برام تولد گرفتن و مادرجونم اینا هم بهم کادو دادن و کاظمم یک کارت هدیه داد 


هیچی اونجا که بودیم همه چی عادی بود 


قبل مهمونی کاظم  گفت خاله شهین زنگ زده مارو افطار دعوت کرده منم گفتم جاایی دعوتیم 


منم گفتم عیب نداره اونا که تا سحر بیدارن ماهم بیداریم بریم بعد خونه دایی اونجا که کاظم قبول کرد و منم زنگ زدم که میاییم 


حالااونا پارک بودن به خاطر ما برگشتن خونه یک کیک هم به خاطر من گرفتن و آماده که ما بریم 


یهو ساعت 11:15 خالم زنگ زد کجایی منم گفتم داریم میایم 


ساعت 11:30 کاظی گفت نمیریم منم گفتم اونا منتظرنگفت نه حسش نیست 

گفتم باشه ولی بزنگ بگو 


گفت نه تو بزنگ 


داشتیم کل کل میکردیم پسر خالم زنگ زد منم گوشی رو به اجبار دادم کاظم جواب بده 


هیچی کاظمم گفت من گفتم فردا شب نگفتم امشب منم صدامو بردم بالاطوری که مهدی پسر خالم بفهمه گفتم نخیر الکی نگو 


کاظمم گوشی رو داد به من با زرنگی گفت من که گفتم گوشی رو نده به من !!!!


یعنی میخواستم جررررررررررررررش بدم 


هیچی منم گوشی رو گرفتم گفتم نه کاظم الکی میندازه گردن من خودش برنامه رو بهم زده من دوست دارم بیام اون کنسل کرده 


(شوهر خاله من مرد بهانه گیر و غرغروییه )


خولاصه عروس خالم گوشی رو گرفت گفت بیایین ما کیک گرفتیم - سحری گذاشتیم - عمو داره غر میزنه میگه مارو از پار ک انداختین 


یعنی خدا میدونه دنیا رو سرم خراب شد و فقط کاظمو لعنت کردم 

همیشه کارش همینه 

همیشه گند میزنه و میندازه گردن من 


علی الخصوص بر حسب اتفاق همیشه باعث رنجش این خالم میشه 

باهاش مشکل نداره ها ولی کلا اتفاقی عمده ی گند ها میوفته برا این خالم که از همه ی خاله هام مظلوم تر و رنج کشیده تره 


منم که خدایی زورم به کاظم نمیرسه فقط قلبم تیر میکشید 


من اوایل آبرو داری میکرد م همش رفع و رجوع میکردم ولی امسال تصمیم گرفتم بکشم کنار


یعنی خسته شدم 


جالبه همه هم غر کارهای کاظمو به جون من میزنن و به خودشم چیزی نمیگن بسکه غده 


هیچی دیگه از کاظمم لجم گرفت حاضر نبود زنگ بزنه و گوشی رو هم گرفت ومنو ضایع کرد


منم رفتم خوابیدم تو تلگرامم از عروس خالم عذرخواهی کردم و بهش گفتم دیگه کاظم همینه با اخلاقش آشنا بشین و ماجرارو براش گفتم واز خودم رفع اتهام کردم 


بعدشم سحری هم داشتیم یعنی زنداییم بهم داده بود 


آقا هم اونارو گرم نکرد بخوره نست نون و ماست خورد 


منم خوابم برد ساعت 2 داشت مسواک میکرد یهو کوبید رو سینک نمیدونم چه مرگشبود من پریدمو و خوابم نبرد 


دیگه اومد خوابید منم تکون نخوردم گذاشتم خوب بخوابه بعد بلند شدم گفتم ب درک اصل خودمم


دیگه اومدم برا خودم اول چایی دم کردم بعدشم قرآن خوندمو و نماز خوندمو و غذا خوردم 


یکمم تو نت چرخیدم و حسابی به این آرامشه احتیاج داشتم 


دیگه دم اذان ددلم براش سوخت یک استکان آبو تخم شربتی البته با دعوا بهش دادم و اومدم از اتاق بیرون 


الانم در خدمت شمام ولی خوشحالم که نذاشتم مثل همیشه تقصیر ها رو بندازه گردن من و شونه خالی کنه و کار ماست مالی خراب کاریهاو بندازه رو دوش من  


من میگم یهو حس کردی نمیخوای بری خونه ی خاله زنگ بزن عذرخواهی کن یا از دروغ بگو حالم بد شده چه میدونم خیلی محترمانه نه به این وضع

خولاصه این شوهر ما آدم بشو نیست 


اینم از تولدم که به این گونه زهر مارم شد 



عاشق این متنم : 


رابطه ها هیچ گاه با مرگ طبیعی نمیمیرند 

آنها را خودخواهی - بداخلاقی و غفلت از بین میبرد 



نظرات 3 + ارسال نظر
یکی از اهالی چهارشنبه 16 تیر 1395 ساعت 11:29 http://khorzeneh.blogfa.com/

اگه بگم بی خیال ناراحت میشی ازم؟ اگه بگم تنت سالم باشه ناراحت میشی؟ بزن به بی خیالی دوست خوبم. اینجوری خودت کمتر اذیت میشی عزیزم

دقیقا حرفت درسته - خیلی خوبه که اون لحظه بتونم بیخیال باشم

miss.f یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 17:18 http://man-75.blogsky.com/

مادخترا بعد ازدواجم باید رنج بکشیم

اوهوووم

آشتی شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 16:25

سلام.
من میگم کاظی و مهدی ماهی چند بار پریود میشن! به خدا بهش ایمان پیدا کرده ام. یه چیزی شون میشه. خب اینهمه نوشتی کاظی حالش بده. یه کلمه نگفته چشه. یا نگفته ببین سایرا، من امشب حالم بده. بذاریم برای یه وقت دیگه. همه رو قبول کرده و زده زیرش. این خیلی بده.
من هنوزم همه چی رو گردن میگیرم که کسی از درونمون خبردار نشه. واقعا نمیدونم چی درسته چی غلط.
ولی خوشحال شدم صبح پاشدی واسه خودت زندگی کردی. این مهمه.

بخدا میشن آشتی میشن
نه نگفت چشه

نه من دیگه حفظ آبرو نمیکنم بسه دیگه
آره اون تیکش عالی بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.