دختری به نام سایرا

روزانه نوشت

دختری به نام سایرا

روزانه نوشت

سایرا از زمان جا مونده

سلام به همه ی عزیزان دلم 


خوبین ؟


وااااااااااااااای چه همه گذشته  و من نیومدم 

ولی خدایی خیلی درگیر بودم و هستم بخصوص الان پایان سال هم هست و بسیار سرما شلوغ هم تو مدرسه هم خارج از مدرسه 


مدرسه داره تموم میشه و من بی نهایت خوشحالم چون واقعا این روزها بچه ها خسته شدن و من بدتر از اونا و هم اینکه کلافه ان به قصد کشت همو میزنن و من هر روز 2 نفرو میندازم بیرون بلکه کلاس آروم بشه 


خلاصه معرکه داریم براهم 


دیگه کلاس زبانمونم تمام شد و رفت تا تیر ماه چون استادمون میرن آلمان 


نمیدونم گفتم یا نه در اول سال تصمیم گرفتم به خودم احترام بزارم و خودمو دوست داشته باشم و در همین راستا در اوج نداری و قرض پولی که به دستم رسید یهو رفتم یک شال خوشگل خریدم برا خودم از یک مزون و کل پولام رفت ولی حالم خوش شد 


در راستای اهداف دیگه هم اینکه دوستان قدیمی میدونن دعوای من و کاظم از اول زندگی سر تمیز کاریه و .. و من همیشه محکومم و ایشون ناراضی 

منم دیدم حریف اون که نمیشم ولی زورم به خودم که میرسه در نتیجه غر ها رو به جون خریده چون دائمیه ولی فقط هفته ای یکبار خونه رو مرتب و جارو میکنم 

چه وت داشته باشم چه نداشته باشم 


دیگه کلی هم وسطاین شلوغی ها میرم پیاده روی تازه دارم با عرقیات گیاهی کبدمم پاکسازی میکنم لاغری که فعلا با ما راه نمیاد و بیشترم چاق شدم ولی مهم نیست به درک 

مانتو و لباس گیرم نمیاد به درک ولی به جاش یک خیاط عالی دارم لباس میدوزه هرکی ندونه فکر میکنه بازاریه 

دیگه هرچی اضافه کاری برام جور بشه میرم میدم مانتو میدوزم و بقیه لباسامم شوت میکنم سطل آشغال چون بر اثر چاقی واقعلا لباسام خراب شده 

دیگه کلی هم برا خودم لیست نوشتم که چیا بخرم و شکر خدا چند تاشو خریدم 


دیگه اینکه تو این چند وقت دعواهای بدی هم با کاظم کردیم اونم که ماشالله باشه بد زبون و تا تونسته منو نابود کرده ولی بازم ازش ممنونم که با این نابود کردن من باعث رشدم شده و من به نوعی دست از یک سری خوش خدمتی هام که الان بهش میگم حماقت خریت برداشتم و خیلی راحتم 


البته هنوز نتونستم با بعضی چیزا کنار بیام و زبونش و ایکه هاش عذابم میده که انشالله قدم به قدم 

توکل به خدا 


خولاصه البته الان روابطمون خوبه ولی من خیلی تو این دعواهای آخری آُسیب دیدم که دلم صاف نیست 

چقدر این روزها با آَشتی همدردم و شاید یک عاملی که ننوشتم این بوده که حرفا مو به قشنگی تو وبلاگش نوشته 


در هرصورت تغییر خوبه - به خود اهمیت دادن خوبه - و من بازم با وجود دل خونی که دارم حالم خوبه 

و بسیاااااااااااااار شاکر خدا هستم که همه جوره هوامو داره و برام داره راه گشایی میکنه - داروشاکرم به خاطر پدر و مادر عزیزم 


پست بعدی چند تا عکس از داشن آموزام و نامه هاون براتون میذارم 

نظرات 1 + ارسال نظر
سونیا شنبه 1 خرداد 1395 ساعت 04:29 http://bedonbalearamesh.persianblog.ir

تو خیلی قوی هستی عالی هستی همواره هم شکر کن بخاطر سلامتی خودت و خانوادت ... دیگه مشکل تو زندگی کی نیست خواهر مثه نقل و نبات مردم مشکل دارن حالا دوتا تیکه هم اقاتون بندازه
سرت سلامت همینجور ادامه بده تو میتونی برا لاغری هم عرق زیره و رازیانه معجزه میکنه من برعکس توهستم
همش لاغرتر میشم میخوام چاق شم

آره ما هم خیلی مشکل داریم تو زندگیمون میگم دیگه خودمون همو نیازاریم اگه همه ی مشکل من همون 4 تا تیکه بود واقعا عیب نداشت
والا اوناروهم خوردم افاقه نکرده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.